جدول جو
جدول جو

معنی صورت حال - جستجوی لغت در جدول جو

صورت حال
(رَ تِ)
چگونگی. چونی. مثل. ماجرا:
صورت حال و خصم خاقانی
مثل مار و باغبان افتاد.
خاقانی.
صورت حال به نوح بن منصور انها کرد. (ترجمه تاریخ یمینی) و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. (کلیله و دمنه). بسابقۀ معرفتی که میان ما بود، صورت حالش بگفتم. (گلستان).
حال سعدی تو ندانی که ترا دردی نیست
دردمندان خبر ازصورت حالش دارند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
صورت حال
چگونگی چونی
تصویری از صورت حال
تصویر صورت حال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورت باز
تصویر صورت باز
آنکه صورت زیبا را دوست دارد و فریفتۀ رخسار زیبا است، صورت پرست، برای مثال حسن معنی هر که دارد مردم چشم من است / چشم من چون خانۀ آیینه صورت باز نیست (صائب - لغت نامه - صورت باز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت ساز
تصویر صورت ساز
سازندۀ صورت، صورتگر، مصور، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت حساب
تصویر صورت حساب
برگه ای حاوی مشخصات و قیمت کالای خریداری شده یا خدمات انجام شده، فاکتور
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تِ اَ)
محضر و قباله که برای اثبات دعوی به مهر و دستخط ثقات مرتب سازند. (از آنندراج) :
آنجا که جلوۀ تو ز رخ پرده افکند
رنگ از عذارصورت احوال می پرد.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ خوا / خا)
شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج) ، آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه:
نکند رو سوی او هیچکس از خودبینان
خصم اگر آینه کردار شود صورت باز.
واله هروی (از آنندراج).
حسن معنی هرکه دارد مردم چشم منست
چشم من چون خانه آئینه صورت باز نیست.
صائب (از آنندراج).
هرچه در دل پرتو اندازد ظهوری میکند
گر بمعنی بنگری آئینه صورت باز نیست.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
و رجوع به صورت بازی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تِ حِ / رَ حِ)
ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده. سیاهه
لغت نامه دهخدا
(دَ خوا/ خا)
سازندۀ صورت. مصور. نقاش. صورتگر:
از نسیم نفسم در چمن صورت ساز
بشکفد غنچۀ تصویر بصد شادابی.
سالک یزدی (از آنندراج).
، ظاهرساز. ریاکار. متظاهر. مزور. حیله گر. رجوع به صورت سازی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
دهی است از دهستان دالو بخش مرکزی شهرستان آمل. در 15 هزارگزی شمال خاوری آمل در دشت واقع است. هوای آن معتدل، مرطوب و مالاریائی می باشد. 55 تن سکنه دارد. آب آن ازرود خانه هزار. محصول آن برنج، کنف، صیفی. شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
شخصی که در روز اشکال مختلف ساخته مجلسی را گرم دارد چنان که شب بازان همین عمل را در شب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت حساب
تصویر صورت حساب
کاغذی که ارقام بدهکاری یا بستانکاری کسی در آن نوشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت دار
تصویر صورت دار
دارای تصویر صاحب شکل، مصور نقاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت ساز
تصویر صورت ساز
چهره نگار آن که تصویر سازد نقاشی که چهره کسان را سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت حساب
تصویر صورت حساب
((~. حِ))
نوشته ای که در آن بهای کالا یا خدمات خریداری شده ثبت شده است
فرهنگ فارسی معین
صورت نویس، مصور، نقاش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ اگر خواب ببینید صورتحساب به شما می دهند تا پرداخت کنید، معنایش این است که در وضعیتی خطرناک قرار خواهید گرفت و امکان دارد برای آزادی خود متوسل به قانون شوید. اما اگر ببینید صورتحساب را پرداخت می کنید، نشانه آن است که از نزاع شدید به صلح خواهید رسید. 2ـ اگر خواب ببینید به دیگران صورتحساب می دهید، حاکی از آن است که پیشامدهای ناخوشایندی به وقوع می پیوندد و روال عادی زندگی به هم می ریزد. 3ـ اگر زنی کتابداردر خواب ببیند که صورتحساب کتابها را جمع می زند، معنایش این است که در امور شخصی و عاطفی دچار مشکل خواهد شد، اگر فردی شایسته مشکل او را حل خواهد کرد و زن از طرف کارفرمایی جدید مورد احترام و تشویق قرار می گیرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
وضعیت
دیکشنری اردو به فارسی